شادي مومن در رخسار او و اندوهش در دل است. اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ في وَجِهِهِ وَحُزنُهُ في قَلبِهِ (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره325) |
|
علم گنج بزرگي است که با خرج کردن تمام نمي شود اَلعِلمُ کَنزٌ عَظيمٌ لايَفني (غرور الحکم و در الکلم) |
|
زبان ، حيوان درنده است ، اگر رها شود مي گزد. اَللِّّّسانُ سَبُعٌ، اِن خُلّيَ عَنهُ عَقَرَ (نهج البلاغه) |
|
خودت را به داشتن نيّت خوب و مقصد زيبا عادت ده ، تا در خواسته هايت موفق شوى. عَوِّد نَفسَكَ حُسنَ النِّيَّةِ وَ جَميلَ المَقصَدِ، تُدرِک فى مَباغيكَ النَّجاحَ غررالحکم، ح 6236 |
|
زکاتِ رفاه ، نيکى با همسايگان و صله رحم است. زَکوةُ الْيَسار بِرُّ الْجيرانِ وَ صِلَةُ الاَْرحام غررالحکم، ح 5453 |
|
با خشم ، تربيت ممکن نيست. لا أدَبَ مَعَ غَضَب غرر الحکم ، ح 10529 |
|
اگر خواهان مکارم و بزرگوارى ها هستى از حرامها دورى کن. إذا رَغِبتَ فِى المَکارِمِ فَاجتَنِبِ المَحارِمَ غرر الحکم، ح4069 |
|
آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحميل نکنيد ، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شدهاند . لا تَقسِروا اَولادَكُم عَلى آدابِكُم ، فَاِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَيرِ زَمانِكُم شرح ابن ابى الحديد ، ج20، ح102 . |
|
بهترين برادرانت (دوستانت) ، کسى است که با راستگويىاش تو را به راستگويى دعوت کند و با اعمال نيک خود ، تو را به بهترين اعمال برانگيزد. خَيرُ اِخوانِكَ مَن دَعاكَ اِلى صِدقِ المَقالِ بِصِدق مَقالِهِ وَ نَدَبَكَ اِلى اَفضَل الاَعمالِ بِحُسن اَعمالِهِ غررالحکم، ح 5022 |
|
اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ کنيد. يا مَعشَرَ الفِتيانِ، حَصِّنوا اَعراضَكُم باِلاَْدَبِ وَ دينَـكُم بِالعِلمِ تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 210 |
|
علاقه به دنيا، عقل را فاسد مىکند، قلب را از شنيدن حکمت ناتوان مىسازد و باعث عذاب دردناک مىشود. حُبُّ الدُّنْيا يُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ يُصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَماعِ الْحِكْمَةِ وَ يوجِبُ اَليمَ الْعِقابِ غررالحکم، ح 4878 |
|
بىرغبتى به دنيا، بزرگترين آسايش است. اَلزُّهْدُ فِى الدُّنْيا الراحَةُ الْعُظْمى غررالحکم، ح 1316 |
|
کينه توز، روحش در عذاب است و اندوهش دو چندان اَلْحَقودُ مُعَذَّبُ النَّفْسِ، مُتَضاعَفُ الهَمِّ غررالحکم، ح 1962 |
|
آدم بدبين، هميشه بيمار است. اَلْمُريبُ اَبَدا عَليلٌ غررالحکم، ح 839 |
|
عقل هر کجا باشد، انس گيرنده و الفت پذير است اَلعَقلُ حَيثُ کانَ آلِفٌ مَالوفٌ غررالحکم، ح 1251 |
|
هرگاه در روزى تو تأخير و تنگى پديد آمد، از خداوند آمرزش بخواه تا روزى را بر تو فراوان گرداند. اِذا اَبطَاَتِ الاَرزاقُ عَلَيكَ فَاستَغفِر اللَّهَ يُوَسِّع عَلَيكَ فيها تحف العقول، ص 174 |
|
شايسته است که برخورد عاقل با نادان، مانند برخورد طبيب با بيمار باشد. يَنبَغى لِلعاقِلِ اَن يُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ المَريضَ غررالحکم، ح 10944 |
|
گرسنگى، چه خوب ياورى براى اسير كردن نفس(تربيت نفس) و شكستن عادت آن است! نِعمَ العَونُ عَلى أسرِ النَّفسِ وَ كَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ غرر الحكم: 9944 |
|
كسى را كه در حال بي نيازىات از تو قرض مى خواهد، غنيمت شمار تا در وقت نيازت جبرانش كند . اِغتَنِم مَنِ استَقرَضَكَ في حالِ غِناكَ لِيجعَلَ قَضاءَهُ في يومِ عُسرَتِكَ ؛ غررالحكم و دررالكلم، ح 2370 |
|
بپرهيز از هر كارى كه انجامدهندهاش آن را براى خود مي پسندد، امّا براى عموم مسلمانان نمي پسندد اِحذَر كُلَّ عَمَلٍ يرضاهُ عامِلُهُ لِنَفسِهِ وَ يكرَهُهُ لِعامَّةِ المُسلِمينَ غررالحكم و دررالكلم، ح 2596 |
|
هر روزي که در آن گناه نشود همان روز ، روز عيد است کُلُّ يَومٍ لا يُعصَي اللهُ فيهِ فَهُوَ يَومُ عيدٍ نهج البلاغه ج4 ص100 |
|
از قسم خوردن بپرهيزيد، چرا كه كالا را تلف مى كند و بركت را از بين مى برد. اياكُمْ وَ الْحَلْفَ فَاِنَّهُ ينْفِقُ السِّلْعَةَ وَ يمْحَقُ الْبَرَكَةَ كافى، ج 5، ص 162، ح 4 |
|
عذر برادرت را بپذير و اگر عذرى نداشت ، عذرى برايش بتراش اِقبَل عُذرَ أخيكَ و إنْ لَم يكُن لَهُ عُذرٌ ، فَالْتَمِس لَهُ عُذراً بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 165 |
|
گواراترين زندگي براي کسي است که به آنچه خداوند قسمت او کرده، خرسند و راضي باشد إنَّ أهنَأ النّاسِ عَيشاًَ مَن کانَ بِما قَسَمَ اللهُ لَهُ راضياً غررالحکم و دررالکلم، ح 3397 |
|
آدميزاده ، شبيهترين چيز به ترازوست : يا با نادانى سبُك شود و يا بهدانش ، سنگين گردد اِبنُ آدمَ أشبَهُ شَىءٍ بِالمِعيارِ ، إمّا ناقِصٌ بِجَهلٍ أو راجِحٌ بِعِلمٍ تحف العقول، ص 212 |
|
هرگاه گناهان آشكار شوند، بركتها از مىان مىرود اِذا ظَهَرَتِ الجِناىاتُ ارتَفَعَتِ البَرَكاتُ غررالحكم، ح 4030 |
|
حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت كنندهاى است اَلحَقُّ طَريقُ الجَنَّةِ وَ الباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلى كُلِّ طَريقٍ داع نهج السعادة، ج 3، ص 291 |
|
بزرگوار کسي است که آبرويش را با مالش حفظ کند و فرومايه کسي است که مالش را با آبرويش حفظ کند الکريمُ مَن صانَ عِرضَهُ بِمالِهِ وَ اللَّئيمُ مَن صانَ مالَهُ بِعِرضِهِي (غرر الحکم و درر الکلم: ح 2159) |
|
بهترين چيزي که نوجوانان بايد فراگيرند، چيزهايي است که در بزرگسالي خود به آنها نياز خواهند داشت أولَي الأشياءِأن يتَعَلَّمَها الأحداثُ الأشياءُالَّتِي إذا صاروُارِجالاً إحتاجوا إلَيهاي (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص333) |
|
صبر به سوي سختي هاي زمانه تير مي افکند و بي تابي از ياري کنندگان زمانه است. الصَّبرُ يُنَاضِلُ الحِدثَانَ وَ الجَزَعُ مِن أعوَانِ الزَّمَانِي (جهاد با نفس، ح 253) |
|
براي تربيت کردن خود همين بس که از آنچه در ديگران نميپسندي، دوري کني کفاک أدباً لِنفسِک اجتِنابُ ما تَکرَهُهُ مِن غَيرِکي (بحار الأنوار، ج 70، ص 73) |
|
به کسي که تو را امين شمرده خيانت مکن، هر چند او به تو خيانت کرده باشد و راز او را فاش مساز، اگر چه او راز تو را فاش ساخته باشد لا تَخُن مَن ِ ائتَمَنَک وَ إن خانَک، وَ لا تُذِع سِرَّهُ وَ إن أذاعَ سِرَّکي (بحار الأنوار، ج 77، ص 208) |
|
بردبارى آتش خشم را فرو مي نشاند و تندى، آن را شعله ور مي کند اَلحِلمُ يطفى نارَ الغَضَبِ وَالحِدَّةُ تُؤَجِّجُ إِحراقَهُ ( غررالحکم ، ح 2063) |
|
قلب خود را از کينه ديگران پاک کن، تا قلب آنها از کينه تو پاک شود. اُحصُدِ الشَّرَّ مِن صَدرِ غَيرِک بِقَلعِهِ مِن صَدرِک. (الامالي، ج2، ص 174) |
|
کسي که به تو گمان نيکي برد، گمانش را (عملاً) تصديق کن. مَن ظَنَّ بِكَ خَيرَاً فَصَدِق ظَنَّه. (نهج البلاغه نامه 31) |
|
خويشتن داري، زينت فقر است و سپاس گزاري زينت غنا و توانگري. اَلعَفافُ زِينَهُ الفَقرِ، وَ الشُّکرُ زِينَهُ الغِنَي. (تحف العقول ص 75) |
|
به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدايي از اوست. إِذَا ختَشَمَ المُومِن أَخَاهُ فَقَد فَارقَهُ (محاضرات ج2 ص28) |
|
قيمت و ارزش هر کس به اندازه ي کاري است که به خوبي مي تواند انجام دهد. قِيمَهُ کلَّ امرِي ءٍ مَا يحسِنُهُ (بيان و التبين ص 179) |
|
هميشه جاهل: يا افراط گر و تجاوزکار و يا کندرو و تفريط کننده است. لا تَرَي الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً. (النهايه،جلد 3 ص 435) |
|
قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمع ها است. اَکثَرُ مَصَارعِ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ. (محاضرات ج 1 ص 251) |
|
ثمره تفريط و کوتاهي پشيماني است و ثمره دور انديشي سلامت. ثمَرَهُ التَّفِريطِ النَّدامَهُ، وَ ثَمَرَهُ الحَزمِ السَّلامَهُ (محاظرات ج2 ص 313) |
|
سخت ترين گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد. أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ. (نهج البلاغه حکمت 348) |
|
عاجز ترين مردم کسي است که از بدست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر کسي است که دوستان بدست آورده را از دست بدهد اَعجَزُ النَّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الاِخوَانِ، وَاَعجَزُ مِنهُ مَن ضَّيعَ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُم (الامالي ص 110) |
|
اي فرزند آدم! هرچه بيشتر از مقدار خوراکت به دست آوري خزانه دار ديگران خواهي بود. يابنَ آدَمَ ما کسَبتَ فَوقَ قُوَّتِک ، فَاَنتَ فيهِ خازِنٌ لِغَيرِک. (مروج الذهب ج 2 ص 246) |
|
براي انسان عيب نيست که حقش تاخير افتد، عيب آن است که چيزي را که حقش نيست بگيرد لا يعابُ المَرءُ بِتَاخيرِ حَقهِ اِنمَا يعابُ مَن اَخَذَ ما لَيسَ لَهُ. (الامالي ج 1 ص 76) |
|
هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود. لا غِنَي کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا ميراثَ کالاَدَب و لا ظَهيرَ کالمُشاوَرَه (تحف العقول ص89) |
|
چه بسيارند دانشمنداني که جهلشان آنها را کشته در حالي که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودي نمي دهد. رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ينفَعُهُ. (ارشاد ص144) |
|
تو با ادبت ارزشگذارى مي شوى، پس آن را با بردبارى زينت بخش. اِنَّكَ مُقَوَّمٌ بِاَدَبِكَ فَزَيِّنهُ بِالحِلمِ مشکاة الأنوار، ص 239 |
|
کسى که از ادب بي بهره باشد و شيفته بازى شود، به رياست نمي رسد لا يَراَسُ مَن خَلا عَنِ الاَدَبِ وَ صَبا اِلَى اللَّعِبِ غرر الحکم، ح 4786 |
|
بهترينِ ادبها آن است که تو را از حرامها باز دارد اَحسَنُ الاَدابِ ما كَفَّكَ عَنِ المَحارِمِ معدن الجواهر، ص 59 |
|
براى ادب آموزى، تجربه ها کافي اند كَفى بِالتَّجارِبِ مُؤَدِّبا غرر الحکم، ح 9226 |
|
هر کس با عقلا مشورت کند، از نور عقلها بهره مي برد مَن شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاءَ بِاَنوارِ العُقولِ غررالحکم، ح 8634 |
|
عاقل ترين مردم کسى است که به عيب هاى خويش بينا و از عيوب ديگران، نابينا باشد اَعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَيبِهِ بَصيرا وَ عَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريرا غررالحکم، ح 3233 |
|
عاقل، آن نيست که خوب را از بد تشخيص دهد. عاقل، کسى است که از ميان دو بد، آن را که ضررش کمتر است، بشناسد لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لكِنَّ العاقِلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ مطالب السئول، ص 250 |
|
بدانيد عاقل، کسى است که با فکر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و در عواقب امور بنگرد اَلا وَ اِنَّ اللَّبيبَ مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الاآراءِ بِفِکرٍ صائِبٍ وَ نَظَرٍ فِى العَواقِبِ غررالحکم، ح 2778 |
|
حسد، بدن را فرسوده و عليل مىكند. اَلحَسَدُ يُضنِى الجَسَد غررالحكم، ح 943 |
|
هر كس به مقدار كفايت، قناعت كند، آسايش مىيابد و براى خويش زمينه گشايش فراهم مىكند مَنِ اقْتَصَرَ عَلى بُلْغَةِ الْكَفافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الراحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ نهج البلاغه، حكمت 377 |
|
بردبارى، مانعى در برابر آفتهاست اَ لحِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ غررالحكم، ح 720 |
|
خشم، بدترين همراه است: عيبها را آشكار، بدىها را نزديك و خوبىها را دور مىكند. بِئسَ القَرينُ الغَضَبُ: يُبدِى المَعائِبَ وَ يُدنِى الشَّرَّ وَ يُباعِدُ الخَيرَ غرر الحكم، ح 4417 |
|
هرگاه نيّتها فاسد باشد، بركت از ميان مي رود عِندَ فَسادِ النِّيَّةِ تَرتَفِعُ البَرَكَةُ غررالحكم، ح 6228 |
|
دين خود را با دنيايت حفظ كن تا هر دو را ببرى ، و دينت را وسيله حفظ دنيايت قرار مده ، كه هر دو را مىبازى صُن دينَكَ بِدُنياكَ تَربَحهُما وَ لا تَصُن دُنياكَ بِدِينِكَ فَتَخسَرَهُما غررالحكم و دررالكلم ، ح 5861 |
|
هر كه طبابت مىكند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كاربرد مَن تَطَبَّبَ فَليَتَّقِ اللَّهَ وَ ليَنصَح وَليَجتَهِدِ دعائم الاسلام ، ج 2 ، ص 144 |
|
ارزش آدمى به اندازه همّت او ، و عملش به اندازه نيّت اوست قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ ، وَ عَمَلُهُ عَلى قَدرِ نِيَّتِهِ غررالحكم و دررالكلم ، ح 6743 |
|
در شگفتم از كسى كه مىبيند هر روز از جان و عمر او كاسته مىشود ، امّا براى مرگ آماده نمىشود عَجِبتُ لِمَن يَرى أنَّهُ يَنقُصُ كُلَّ يَومٍ فِي نَفسِهِ وَ عُمُرِهِ وَ هُوَ لا يَتَأَهَّبُ لِلمَوتِ غررالحكم و دررالكلم ، ح 6253 |
|
دانش كسب كنيد تا به شما زندگى (و بالندگى) بخشد اِكتَسِبُوا العِلمَ يَكسِبكُمُ الحَياةَ غررالحكم و دررالكلم، ح 2486 |
|
انديشيدن به خوبىها آدمى را به انجام دادن آنها بر مىانگيزد الفِكرُ فِي الخَيرِ يَدعُو إلَى العَمَلِ بِهِ ميزان الحكمه ، ح 16179 |
|
تقرّب به خداوند، به خواهش از اوست و تقرّب به مردم، به ترك خواهش . اَلتَّقَرُّبُ إلَى اللَّهِ تَعالى بِمَسأَلَتِهِ وَ اِلَى النّاسِ بِتَركِها غررالحكم و دررالكلم، ح 1801 |
|
برخى از گناهان جز در عرفات بخشوده نمیشود مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لا يُغفَرُ إلّا بِعَرفاتٍ دعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 294 |
|
هر كس با هوس خود موافقت كند ، با بالندگى خود مخالفت كرده است . مَن وافَقَ هَواهُ خالَفَ رُشدَهُ ؛ غررالحكم و دررالكلم، ح 7957 |
|
بهترينِ ياران، كسى است كه در راه طاعت خدا يارى كند . اَلمُعينُ عَلَى الطّاعَةِ خَيرُ الأصحابِ ؛ غررالحكم و دررالكلم، ح 1142 |
|
بهترين كسان براى مشورت ، صاحبان خرد و دانش و افراد با تجربه و دورانديشاند خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوالنُّهى وَالعِلمِ و اُولُو التَّجارِبِ و الحَزمِ غررالحكم و دررالكلم ، ح 4990 |
|
بردبارى پردهاى پوشاننده و عقل شمشيرى برنده است، پس عيبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخيز. اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حِسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِک بِحِلمِک وَقاتِل هَواک بِعَقلِک . ( نهج البلاغه، حکمت 424) |
|
از نشانه هاى پرهيزکاران اين است که مى بينى در دين نيرومند ... در کسب دانش حريص و داراى علم همراه با بردبارىاند. مِن عَلامَةِ اَحَدِهِم (المُتَقينَ) اَنَّک تَرى لَهُ قُوَّةً فى دينٍ... وَحِرصا فى عِلمٍ وَعِلما فى حِلمٍ (نهج البلاغه، خطبه 193) |
|
از ارتکاب معصيتهاي الهي(حتّي) در نهان خودداري کنيد زيرا آن خدايي که شاهد است خود نيز حاکم است اتَّقوا معاصيَ الله في الخَلَوَات فانَّ الشَّاهدَ هُوَ الحَاکِم (جهاد با نفس، ح 170 ) |
|
بپرهيز از خلف وعده که آن موجب نفرت خدا و مردم از تو مى شود. و َإياک ... اَن تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَک بِخُلفِک ... فَاِنَّ الخُلفَ يوجبُ المَقتَ عِندَ اللّهِ وَ النّاس. (نهج البلاغه، نامه 53 ) |
|
ارزش تو به ادب توست، پس آن را با بردبارى آراسته کن. اِنَّک مُقَوَّمٌ بــِاَدَبــِک، فَـزَ ينهُ بــِالحِلم ِ (غررالحکم، ج 3، ص 57، ح 3813) |
|
هر کس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى شود هر کس خود را در لذتها رها کند، بدبخت مى گردد و بى بهره مى ماند. مَن أجهَدَ نَفسَهُ فى إصلاحِها سَعِدَ، مَن أهمَلَ نَفسَهُ فى لَذّاتِها شَقِىَ وَ بَعُدَ (غررالحکم، ح 8246 و ح 8247) |
|
خدا را بخوانيد و به اجابت دعاي خود يقين داشته باشيد و بدانيد که خداوند دعا را از قلب غافل بيخبر نمي پذيرد اَحسَنُ العَدلِ نُصرَةُ المَظلومِ (کنز العمال، ج2، ص72) |
|
با مردم آنچنان معاشرت کنيد که اگر بميريد بر مرگ شما اشک ريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند. خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا عليکم ، و ان عشتم حنوا اليکم (نهج البلاغه) |
|
هر چيز داراي سيماست ، سيماي دين شما نماز است . لکل شي ء وجه و وجه دينکم الصلاة (بحار الانوار،ج82،ص227) |
|
علم ميراث گرانبهائي است و ادب لباس فاخر و زينتي است و فکر آئينه اي است صاف العلم وراثه کريمه ، و الاداب حلل مجدده ، و الفکرمرآه صافيه (نهج البلاغه) |
|
هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه مي گويد، از نماز فارغ ميگردد، درحالي که ميان او و ميان خداي عز و جل گناهي نيست. من صلي رکعتين يعلم مايقول فيهما انصرف و ليس بينه و بين الله - عز وجل - ذنب (اصول وافي،ج2،ص100) |
|
بزرکترين عيب آن است که آنچه را که مانند آن در خود توست عيب بشماري. اَکبَرُ العَيبِ اَن تَعيبَ ما فيک مِثلُهُ. (جهاد النفس) |
|
نماز قلعه و دژ محکمي است که نمازگزار را از حملات شيطان نگاه مي دارد. الصلوة حصن من سطوات الشيطان (غررالحکم ، ص 56 ) |
|
از اخلاق پست بپرهيزيد ، كه والا را پست مىسازد و بزرگوارى را نابود مىكند إيّاكُم والأخلاقَ الدَّنِيَّةَ فَإنَّها تَضَعُ الشَّريفَ وتَهدِمُ المَجدَ تحف العقول ، ص 215 |
|
استوارى شريعت ، به امر به معروف و نهى از منكر و برپاداشتن حدود است قِوامُ الشَّريعَةِ الأمرُ بِالمَعرُوفِ والنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ و إقامَةُ الحُدودِ ميزان الحكمه ، ح 12688 |
|
اعتماد كردن پيش از آزمودن ، خلاف دورانديشى است اَلطُّمَأنينَةُ قَبلَ الخُبرَةِ خِلافُ الحَزمِ غررالحكم و دررالكلم ، ح 1514 |
|
تعلّل ورزيدن و منّت نهادن ، از [ارزش] احسان مىكاهد اَلمَطَلُ وَ المَنُّ مُنَكِّدَا الإحسانِ غررالحكم و دررالكلم، ح 1595 |
|
شرم از خداوند ، بسيارى از گناهان را پاك مىكند اَلحَياءُ مِنَ اللَّهِ يَمحوُ كَثيراً مِنَ الخَطايا غررالحكم و دررالكلم ، ح 1548 |
|
هر كس به اصلاح خود نپردازد، بيمارى اش سخت مى شود و در درمانش به رنج مى افتد و طبيبى نخواهد يافت مَن لَم يَتَدارَك نَفسَهُ بِاِصلاحِها اَعضَلَ داؤُهُ وَ اَعيى شِفائُهُ وَ عَدِمَ الطَّبيبَ غررالحكم، ح 9025 |
|
كمال آدمى در سه چيز است : شكيبايى بر ناگوارىها ، پارسايى در خواستهها و برآوردنِ خواهشِ درخواست كننده اَلكَمالُ فِي ثَلاثٍ : اَلصَبرُ عَلَى النَّوائِبِ وَ التَوَرُّعُ فِى المَطالِبِ وَ إسعافُ الطّالِبِ غررالحكم و دررالكلم، ح 1777 |
|
دانشمند، كسى است كه از دانش، سيرى نپذيرد و به سيرى از آن نيز وانمود نكند اَلعالِمُ مَن لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ وَ لا يَتَشَبَّعُ بِهِ غررالحكم و دررالكلم، ح 1740 |
|
كسانى كه براى خدا برادرى مىورزند ، دوستىشان مىپايد؛ زيرا عامل آن دوستىْ پايدار است اَلإخوانُ فِى اللَّهِ تَعالى تَدُومُ مَوَدَّتُهُم لِدَوامِ سَبَبِها غررالحكم و دررالكلم، ح 1795 |
|
همنشين خوب نعمت و همنشين بد، بلا و مصيبت است. جَليسُ الخَيرِ نِعمَةٌ، جَليسُ الشَّرِّ نِقمَةٌ (غررالحکم، ح4719 و 4720) |
|
اگر بردبار نيستى خود را بردبار جلوه ده، زيرا کمتر کسى است که خود را شبيه گروهى کند و بزودى يکى از آنان نشود. إن لَم تَکن حَليما فَتَحَلَّم فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلاّ أَوشَک أَن يکونَ مِنهُم (نهج البلاغه، حکمت 207) |
|
هر کس در مقابل دشمن بردبار باشد بر او پيروز مى شود. مَن حَلَمَ عَن عَدُوِّهِ ظَفِرَ بِهِ (کنزالفوائد، ص147 ) |
|
با بردبارى خود را از خشم پنهان کن و با فهم و دانايى از وهم و خيال چشم بپوش. اِحتَجِب عَنِ الغَضَبِ بِالحِلمِ، وَغُضَّ عَنِ الوَهمِ بِالفَهمِ (غررالحکم، ج2، ص 199، ح 2365 ) |
|
هر کس با زشتىِ سبکسرى تو را خشمگين کرد تو با زيبايى بردبارى او را به خشم آور. مَن غاظَک بِقُبحِ السَّفَهِ عَلَيک، فَغِظهُ بِحُسنِ الحِلمِ عَنهُ (غررالحکم، ج 5، ص333، ح 8620 ) |
|
هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود. مَن أَصلَحَ فيما بَينَهُ وَبَينَ اللّهِ أَصلَحَ اللّهُ فيما بَينَهُ وَبَينَ النّاس. (بحارالأنوار، ج 71، ص 366، ح 12) |
|
هر کس به آنچه خداوند به او داده است راضى باشد، راحتترين زندگى را دارد. اِنَّ اَهنَأَ النّاسِ عَيشا مَن کانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضيا (غررالحکم، ح 3397) |
|
هر کس به خدا توکل کند، دشواريها براى او آسان مي شود و اسباب برايش فراهم مي گردد. مَن تَوکلَ عَلَى اللّهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَت عَلَيهِ الأسبابِ (غررالحکم، ح 9028) |
|
هيچ کس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى شود و جز با معصيت خدا بدبخت نمى گردد. لا يسعَدُ امرؤ ٌإلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا يشقَى امرُؤٌ إلاّ بِمَعصيةِ اللّهِ. (غررالحکم، ح 10848) |
|
هر کس خوش اخلاق باشد، زندگىاش پاکيزه و گوارا مىگردد. مَن حَسُنَت خَليقَتُهُ طابَت عِشرَتُهُ (غررالحکم، ح8153) |
|
هرگاه گناهان آشکار شوند، برکتها از ميان مىرود. اِذا ظَهَرَتِ الجِناياتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ (غررالحکم، ح 4030) |
|
بزرگوار، نيکوکارىهاى خود را بدهى به گردن خود مىداند که بايد بپردازد و فرومايه، احسانهاى گذشته خود را بدهى به گردن ديگران مىداند که بايد پس بگيرد. اَلکريمُ يرى مَکارِمَ اَفعالِهِ دَينا عَلَيهِ يقضيهِ، اَللَّئيمُ يرى سَوالِفَ اِحسانِهِ دَينا لَهُ يقتَضيهِ ؛ (غررالحکم، ح 2031 و 2032 .) |
|
تلخى حق را تحمل کن، و مبادا که فريب شيرينى باطل را بخورى. اِصبِر عَلى مَرارَةِ الحَقِّ وَ اياک اَن تَنخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ (غررالحکم، ح 2472) |
|
گواراترين زندگى، رها کردن تکلّفها (تجمّلات) است. اَهنَى العَيشِ اطِّراحُ الکلَفِ (غررالحکم، ح 2472) |
|
شخص صبور پيروزي را از دست نمي دهد و عاقبت به پيروزي مي رسد اگر چه زماني طولاني بر او بگذرد. لا يَعدَمُ الصَبورُ الظَّفَرَ و اِن طالَ بِهِ الزَّمان (جهاد النفس، ح251) |
|
کسي که به نفس خود، خواسته نفس را عطا نکند به رشد خود رسيده است. مَن لَم يعطِ نَفسَهُ شَهوَتَها أَصابَ رُشدُهُ (جهاد النفس،ح 213) |
|
بهترين خوبي ها رفق است(مهرباني و لطف با مردم) خَيرُ الخَلائق الرِّفقُ (غررالحکم) |
|
بهترين مردم کسي است که نفع رساننده مردم باشد خَيرُ الناسِ مَن نَفَعَ النّاس (غررالحکم) |
|
چه بسيار خواهش هاي نفساني لحظه اي ، که اندوه طولاني و درازي را در پي دارد کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَويلاً (جهادالنفس،ح93) |
|
به بهشت نخواهد رسيد ، جز كسى كه براى آن بكوشد لَن يَفُوزَ بِالْجَنَّةَ إلَّا السّاعي لَها ميزان الحكمة ، ح 2570 |
|
از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان کسي كه شاهد اعمال است، حکم و داورى مى كند اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِى الخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحَاكِمُ نهج البلاغه، حکمت 324 |
|
تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى اِصبِر عَلى مَرارَةِ الحَقِّ وَ ايّاكَ اَن تَنخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ غررالحكم، ح 2472 |
|
هر عزيزى كه تحت قدرت و سلطهاى باشد ذليل است كُلُّ عَزيزٍ داخِلٌ تَحتَ القُدرَةِ فَذَليلٌ تحف العقول ص215 |
|
دوستى با شخص بىادب ، صميمانه نخواهد شد. لا تَصفُو الخِلَّةُ مَعَ غَيرِ اَديبٍ بحار الأنوار، ج67، ص400 |
|
كسى كه از ادب بىبهره باشد و شيفته بازى شود، به رياست نمي رسد. لا يَراَسُ مَن خَلا عَنِ الاَدَبِ وَ صَبا اِلَى اللَّعِبِ غرر الحكم، ح 4786 |
|
و هر كس نفس خود را در خواهشهايش يارى رساند، در قتل خود همدستِ نفس شده است. وَ مَن اَعانَ نَفسَهُ فى هَوى نَفسِهِ فَقَد اَشرَكَ نَفسَهُ فى قَتلِ نَفسِه شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج20،ص 304 |
|
دوستى، خويشاوندى اكتسابى است المَوَدَّةُ قَرابَةٌ مُستَفادَةٌ الكافي : ج 8 ، ص 23 ، ح 4 |
|
اگر مي توانيد هر روز را نوروز کنيد يعني در راه خدا به يکديگر هديه دهيد و با يکديگر ارتباط برقرار کنيد فنيرزوا إن قدرتم كل يوم يعني تهادوا و تواصلوا في الله دعائم الإسلام: ج2 ،ص326 |
|
به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براىآن ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم اَدَّبتُ نَفسى فَما وَجَدتُ لَها بِغَيرِ تَقوَى الاِلهِ مِن اَدَبِ اعلام الدين، ص 273 |
|
راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ، زيباترين اخلاق و بهترين ادب است تَحَرِّى الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْكَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَب كافى، ج 8 ، ص 150، ح 132 |
|
امروز (دنيا) روز عمل و هيچ حسابي نيست و فردا روز حساب است و هيچ عملي نيست اليَوم عَمَلٌ وَ لا حِساب وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل الکافي، ج 8، ص 58 |
|
غذاى جسم، خوردن و غذاى روح، خوراندن است قوتُ الاَجسادِ الطَّعامُ وَ قوتُ الاَرواحِ الاِطعامُ مشكاة الأنوار، ص 561 |
|
شريفترين خصلتها وفاى به عهد است أَشرَفُ الخَلاَئِقِ اَلوَفَا بِالعَهد غررالحكم، ص251 |
|
چهار چيز است که به هر کس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده: راستگويى، امانتدارى، حلال خورى و خوش اخلاقى اَربَعٌ مَن اُعطِيهُنَّ فَقَد اُعطىَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ: صِدقُ حَديثٍ وَ اَداءُ اَمانَةٍ وَ عِفَّةُ بَطنٍ وَ حُسنُ خُلُقٍ (غررالحکم، ح2142) |
|
ريشه عقل، قدرت است و ميوه آن شادى. اَصلُ العَقلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ. (بحارالأنوار، ج 78، ص 7، ح 59) |
|
هر کس به اندازهاى که او را کفايت مى کند، قناعت کند، به آسايش و نظم مى رسد و در آسودگى و رفاه منزل مى گيرد. مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الکفافِ فَقَدِ انتَظَـمَ الرّاحَةَ وَ تَبَوَّاَ خَفضَ الدَّعَةِ (نهج البلاغه، حکمت 371) |
|
خداوند خير دنيا و آخرت را جز به خاطر خوش اخلاقى و خوش نيتى به بنده نمى دهد. ما اَعطَى اللّهُ سُبحانَهُ العَبدَ شَيئا مِن خَيرِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ اِلاّ بِحُسنِ خُلُقِهِ وَ حُسنِ نيتِهِ (غررالحکم، ح 9670) |
|
هرگاه نيتها فاسد باشد، برکت از ميان مى رود. عِندَ فَسادِ النِّيةِ تَرتَفِعُ البَرَکةُ (غررالحکم، ح 6228) |
|
بسم اللّه، شفاى هر دردى و يارى کننده هر دارويى است. بسمِ اللّهِ شِفاءٌ مِن کلِّ داءٍ و عَونٌ لِکلِّ دَواءٍ (عيون أخبار الرضا عليهالسلام ، ج 2، ص ) |
|
اخلاقت را خوب کن تا خداوند حسابت را آسان گرداند. حَسِّن خُلقَک يخَفِّفِ اللّهُ حِسابَک (امالى صدوق، ص 278 ) |
|
خودت را به کارهاى زيبا عادت بده که اگر به آنها عادت کنى، برايت لذت بخش مى شوند. عَوِّد نَفسَک الجَميلَ فَبِاعتيادِک اِياهُ يعودُ لَذيذا (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج20، ص266، ح92 ) |
|
هر کس بد اخلاق باشد، خانواده اش از او دلتنگ و خسته مى شوند. مَن ساءَ خُلقُهُ، مَلَّهُ اَهلُهُ (تحف العقول، ص 214) |
|
بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يکديگر و آشکار کردن اخلاق پسنديده و سرکوب اخلاق ناپسند است. رَأسُ العِلمِ التَّمييزُ بَينَ الاخلاقِ وَ اِظهارُ مَحمودِها وَ قَمعُ مَذمومِها (غررالحکم، ح 5267) |
|
مردم همگى آزادند، ولى خداوند بعضى را سرپرست بعضى ديگر قرار داده است اَلنّاسُ کلُّهُم اَحرارٌ وَلکنَّ اللّهَ خَوَّلَ بَعضَکم بَعضا (امالى شيخ صدوق، ص 531، ح 718) |
|
هر کس دين روزى او شود، براستى خير دنيا و آخرت روزى او شده است مَن رُزِقَ الدِّينَ فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ (غررالحکم، ح 8523) |
|
بدترين مردم کسى است که خطا را نمي بخشد و عيب (ديگران) را نمي پوشاند شَرُّ النّاسِ مَن لا يعفو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا يستُرُ العَورَةَ (غررالحکم، ج4، ص175، ح 5734) |
|
هر کس بد اخلاق باشد، روزى اش تنگ مى شود. مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزقُهُ (غررالحکم، ح 8023) |
|
عاقل ترين مردم کسى است که بهتر بتواند امور زندگى اش را برنامه ريزى کند و براى اصلاح آخرتش بيشتر همت نمايد. اَفضَلُ النّاسِ عَقلاً اَحسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ وَ اَشَدُّهُمُ اهتِماما بِاِصلاحِ مَعادِهِ ( غررالحکم، ح 3340. ) |
|
همه خير دنيا و آخرت در رازدارى و همنشينى با نيکان است و همه شر در افشاى اسرار و دوستى با اشرار است. جَمعُ خَيرِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ فى کتمانِ السِّرِّ وَ مُصادَقَةِ الاَخيارِ، وَ جَمعُ الشَّرِّ فِى الاِذاعَةِ وَ مُؤاخاةِ الاَشرار ( بحارالأنوار، ج 74 ، ص 178، ح 17 ) |
|
به احترام پدر و معلمت از جاي برخيز هرچند فرمان روا باشي قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبيکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَميراً (غررالحکم،ح2341) |
|
با مردم چنان معاشرت کنيد که اگر فوت نموديد بر شما بگريند و اگر زنده مانديد به شما مهرباني ورزند. خالِطوُا النّاسَ مُحالِطَةً اِن مِتُّم مَعُها بَکَوا عَلَيکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلَيکُم (نهج البلاغه،قصارالحکم10) |
|
همنشين بي خرد مباش که او کار (نابخردانه) خود را براي تو آرايد و دوست دارد تو را چون خود نمايد. لاتَصحَب المائِق فَاِنَّهُ يُزَيِّنُ لَکَ فِعلَه وَ يَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَه (قصارالحکم،293) |
|
شتاب کردن در کاري پيش از بدست آوردن توانايي و سستي کردن بعد از به دست آوردن فرصت از ناداني است. مِنَ الخُرقِ المعاجَلَةُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناةٌ بعدَ الفُرصةِ (جهادالنفس،ح829) |
|
هر کس به حساب نفس خود رسيدگي کند به عيبهايش آگاه شود مَن حاسَبَ نفسَهُ وَقَفَ علي عُيُوبِهِ (شرح غررالحکم،ج5،ص299) |
|
کسي که صبر وي را نجات نبخشد، جزع و بي تابي وي را از پاي در مي آورد. مَن لَم يُنجهِ الصَّبرُ أهلَکَهُ الجَزَعُ (جهادالنفس،ح252) |
|
عاقلترين مردم كسى است كه به عيبهاى خويش بينا و از عيوب ديگران، نابينا باشد اَعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيرا وَ عَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريرا غررالحكم، ح 3233 |
|
عاقل كسى است كه جدّىاش از شوخىاش بيشتر باشد و با كمك عقلش بر هوا و هوسش پيروز گردد اَعقَلُ النّاسِ مَن غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَهُ وَ استَظهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقلِه غررالحكم، ح 3355 |
|
دين را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشمنى پيروز گردى اِجعَلِ الدِّينَ كَهفَكَ وَالعَدلَ سَيفَكَ تَنجُ مِن كُلِّ سوءٍ وَتَظفَر عَلى كُلِّ عَدُوٍّ غررالحكم، ج2، ص 221، ح 2433 |
|
عقل، اندوختن تجربهها (و عمل به آن) است و بهترين تجربه، آن است كه پندت داده اَلعَقلُ حِفظُ التَّجارِبِ وَ خَيرُ ما جَرَّبتَ ما وَعَظَكَ نهج البلاغه، نامه 31 |
|
هر كس با عقلا مشورت كند، از نور عقلها بهره مىبرد مَن شاوَرَ ذَوِى العُقولِ استَضاءَ بِاَنوارِ العُقولِ غررالحكم، ح 8634 |
|
با هوا و هوست مبارزه كن، بر خشمت مسلّط شو و با عادتهاى بدت مخالفت كن، تا روحت پاك و عقلت كامل گردد و پاداش پروردگارت را به تمامى دريافت نمايى جاهِد شَهوَتَكَ وَ غالِب غَضَبَكَ وَ خالِف سوءَ عادَتِكَ، تَزكُ نَفسُكَ وَ يَكمُل عَقْلُكَ وَ تَستَـكمِل ثَوابَ رَبِّكَ غررالحكم، ح 4760 |
|
نياز عاقلان به ادب، همانند نياز كشتزار به باران است اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَْدَبِ كَما يَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَر غررالحكم، ح 3475 |
|
محفوظ بودن زن، براى سلامتي اش مفيدتر است و زيبايى او را با دوامتر مي كند صيانَةُ المَراَةِ اَنـعَمُ لِحالِها وَ اَدوَمُ لِجَمالِها غررالحكم، ح 5820 |
|
عاقل كسى است كه كارهايش را خوب انجام دهد و تلاشى كه مىكند، به جا باشد. اَلْعاقِلُ مَنْ اَحْسَنَ صَنائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْيَهُ فى مَواضِعِهِ غررالحكم، ح 1798 |
|
بركت عمر در خوب انجام دادنِ كارهاست بَرَكَةُ العُمرِ فى حُسنِ العَمَلِ غررالحكم ، ح 4434 |
|
انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و روزى زياد، دست مىيابد وُصولُ المَرءِ اِلى كُلِّ ما يَبتَغيهِ مِن طيبِ عَيشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نيَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلظِهِ غررالحكم، ح 10141 |
|
خوش گمانى، از اخلاق عاقلان است. اَلظَّنُّ الصَّوابُ مِن شيَمِ اُولِى الاَلباب غررالحكم، ح 1386 |
|
بركت در مال كسى است كه زكات بپردازد، به مؤمنان مدد و يارى رساند و به خويشاوندان كمك نمايد اَلبَرَكَةُ فى مالِ مَن آتَى الزَّكاةَ وَ واسَى المُؤمِنينَ وَ وَصَلَ الاَقرَبينَ تحف العقول، ص 172 |
|
هيچ كس جز با اجراى حدود و احكام خدا خوشبخت نمىشود و جز با ضايع كردن آن بدبخت نمىگردد لا يَسعَدُ أحَدٌ إلاّ بِإقامَةِ حُدودِ اللّهِ وَ لا يَشقى أحَدٌ إلاّ بِإِضاعَتِها غررالحكم، ح10853 |
|
به راستى كه دانش، مايه حيات دلها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدنهاى ناتوان است اِنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ وَ نورُ الاَْبصارِ مِنَ العَمى وَ قُوَّةُ الاَْبدانِ مِنَ الضَّعفِ امالى صدوق، ص 493، ح 1 |
|
عقل خويش را زير سؤال ببريد؛ زيرا از اعتماد به آن، خطاها سرچشمه مىگيرد. اِتَّهِمُوا عُقولَكُم فَاِنِّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يَكونُ الخَطاءُ غررالحكم، ح 2570 |
|
عاقل كسى است كه زبانش را از بدگويى پشت سر ديگران، نگه دارد. اَلعاقِلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغيبَةِ غررالحكم، ح 1955 |
|
اگر نماز گزار مي دانست تا چه حد مشمول رحمت الهى است، هرگز سر خود را از سجده بر نمي داشت لَو يعلَمُ المُصَلّى ما يغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ (غررالحکم، ح 7592 ) |
|
انسان زيرک، دوستش حق است و دشمنش باطل اَلکيسُ صَديقُهُ الحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الباطِلُ (غررالحکم، ح 1524) |
|
بهترين اين امت، ميانه روها هستند خَيرُ هذِهِ الاُُمَّةِ النَّمَطُ الاَوسَطُ (بحارالأنوار، ج 4، ص 41، ح 18) |
|
مردم، به ادب (فرهنگ و تربيتِ) درست ، نيازمندترند، تا به طلا و نقره. اِنَّ النّاسَ اِلى صالِحِ الادَبِ اَحوَجُ مِنهُم اِلَى الفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ (مکارم الأخلاق، ص 17) |
|
هر کس تقواى الهى پيشه کند، مردم او را دوست خواهند داشت مَنِ اتَّقَى اللَّهَ اَحَبَّهُ النَّاسُ (کشف الغمه، ج 3، ص 139) |
|
به راستي که حديث ما (اهل بيت) دلها را زنده ميکند إنَّ حَدِيثَنا يُحيِي القُلُوبَ (بحارالأنوار، ج 2، ص 144) |
|
زنهار از پُرگويى ؛ زيرا هر که پُرگو باشد ، گناهانش بسيار شود إياک وَالهَذَرَ فَمَن کثُرَ کلامُهُ کثُرَت آثامُهُ (غررالحکم و دررالکلم، ح 2637 ) |
|
بدهى بسيار، راستگو را دروغگو و خوشقول را بدقول مى گرداند. کثرَةُ الدَّين تُصَيرُ الصّادِقَ کاذِبا وَ المُنجِزَ مُخلِفا (غررالحکم، ج 4، ص 592، ح 7105 ) |
|
پرهيز از نگاه ناروا ، برترين پرهيزگارى است غَضُّ الطَّرفِ مِن أفضَلِ الوَرَعِ (عيون الحکم والمواعظ ،ح 5882 ) |
|
هر کس خودش را اصلاح نکند، نمى تواند ديگران را اصلاح نمايد. مَن لَم يصلِح نَفسَهُ لَم يصلِح غَيرَهُ (غررالحکم، ح 8990 ) |
|
گريستن بنده از خوف خدا، گناهانش را از ميان مي برد بُکاءُ العَبدِ مِن خَشيةِ اللَّهِ يمَحِّصُ ذُنُوبَهُ (غررالحکم و دررالکلم، ح 4432) |
|
دوست اگر در سه مورد دوستش را حمايت نکند دوست نيست:در شدت و گرفتارى او ، در غيبت وى و پس از مرگش لا يکون الصديق صديقا حتى يحفظ اخاه فى ثلاث:فى نکبته و غيبته و وفاته. (نهج البلاغه) |
|
برشما باد به فهميدن، نه نقل کردن عَليکم بِالدِرايات لا بالرّوايات (ميزان الحکمه،ح ????) |
|
بى اعتنائى و اميد نداشتن بدانچه در دست مردم است بزرگترين توانگرى است. الغنى الاکبر اليأس عما فى ايدى الناس (نهج البلاغه) |
|
هر كس خود را، از رأى و نظر ديگران بىنياز بداند، خودش را به خطر انداخته است. قَد خاطَرَ بِنَفسِهِ مَنِ استَغنى بِرَأيِهِ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 388، ح 5834 |
|
عزيزترين عزّت، دانش است، چرا كه با آن معاد شناخته مىشود و راه كسب معاش به دست مىآيد و خوارترين خوارى، نادانى است، چرا كه نادان كر و لال و كور و سرگردان است اَعَزُّ العِزِّ العِلمُ ؛ لاِءَنَّ بِهِ مَعرِفَةُ المَعادِ وَ المَعاشِ، وَ اَذَلُّ الذُّلِّ الجَهلُ ؛ لاِءَنَّ صاحِبَهُ اَصَمُّ ، اَبكَمُ ، اَعمى ، حَيرانُ نزهة الناظر، ص 70، ح 65 |
|
بردبارى، مانعى در برابر آفتهاست الحِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفا غررالحكم، ح 720 |
|
ظلم و تجاوز، انسان را زمين مىزند و مرگها را نزديك مىسازد. اَلبَغىُ يَصرَعُ الرِّجالَ وَ يُدنِى الاآجال غررالحكم، ح 1494 |
|
از خدا پروا كنيد و با پارسايى از دينتان پاسدارى نماييد . اِتَّقُوا اللّهَ وصُونوا دِينَكُم بِالوَرَعِ الكافي: ج 2 ، ص 76 ، ح 2 |
|
خوشترين زندگى، زندگى با قناعت است اَطيَبُ العَيشِ القَناعَة غررالحكم، ح 2918 |
|
با علما همنشين باش، تا علمت زياد و ادبت نيكو و جانت پاك گردد جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ وَ يَحسُن اَدَبُكَ وَ تَزكُ نَفسُكَ غرر الحكم ، ح 4786 |
|
دعا ، سپر مؤمن است. الدّعاء ترس المؤمِن الكافي : ج 2 ، ص 468 ح 4 |
|
هر كس به خدا توكل كند، دشوارىها براى او آسان مىشود و اسباب برايش فراهم مىگردد. مَن تَوكَّلَ عَلَى اللّهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعاب وَتَسَهَّلَت عَلَيهِ الأسبابِ؛ غررالحكم ج5، ص524 |
|
رستگار شد آنکه کار امروزش را سامان داد و کوتاهىهاى ديروزش را جبران کرد. فازَ مَن أصلَحَ عَمَلَ يومِهِ وَ استَدرَک فَوارِطَ أمسِهِ (مستدرک الوسائل ، ج 12، ص 151) |
|
اندکى حقّ، بسيارى باطل را نابود مي کند، همچنان که اندکى آتش، هيزمهاى فراوانى را مى سوزاند. قَليلُ الحَقِّ يدفَعُ کثيرَ الباطِلِ کما اَنَّ القَليلَ مِنَ النّارِ يحرِقُ کثيرَ الحَطَب (غررالحکم، ح 6735 ) |
|
شوخى زياد، ارج و احترام را مى برد و موجب دشمنى مى شود. کثرَةُ المِزاحِ تُذهِبُ البَهاءَ وَ توجِبُ الشَّحناءَ (غرر الحکم، ح 7126 ) |
|
هيچ لباسى زيباتر از سلامتى نيست لا لِباسَ أجمَلُ مِنَ السَّلامَةِ (عيون الحکم والمواعظ، ح 9891) |
|
صله رحم، نعمتها را فراوان مى کند و سختى ها را از بين مى برد. صِلَةُ الرَّحِمِ تُدِرُّ النِّعَمَ وَ تَدفَعُ النِّقَمَ (غررالحکم، ح 5836) |
|
لباس پاکيزه غم و اندوه را برطرف مى کند و باعث پاکيزگى نماز است. اَلنَّظيفُ مِنَ الثِّيابِ يذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ (کافى، ج 6 ، ص 444، ح 14) |
|
دانش با تن آسايى به دست نمي آيد لا يدرَکُ العِلمُ بِراحَةِ الجِسمِ (غررالحکم و دررالکلم، ح 10684) |
|
هر کس در دل خود، نهال علاقه به غذاهاى گوناگون را بکارد، محصول بيمارى هاى گوناگون از آن مى چيند. مَن غَرَسَ فى نَفسِهِ مَحَبَّةَ اَنواعِ الطَّعامِ، اِجتَنى ثِمارَ فُنونِ الاَسقامِ (غررالحکم، ح 9219 ) |
|
مردم برادرند، اما آن که برادرى اش براى خدا نباشد، برادرى وى، دشمنى است. اَلنّاسُ اِخوانٌ فَمَن کانَت اُخُوَّتُهُ فى غَيرِ ذاتِ اللّهِ فَهِىَ عَداوَةٌ (بحارالأنوار، ج 74، ص 165، ح 29 ) |
|
صدقه دادن دارويى ثمر بخش است ، و کردار بندگان در دنيا ، فردا در پيش روى آنان جلوه گر است. الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنجِحٌ وَ أَعمَالُ العِبَادِ فِى عَاجِلِهِم نُصبُ أَعينِهِم فِى آجَالِهِم. (کافى، ج 5، ص 125، ح 7 ) |
|
بزرگترين عيب آن است که آنچه را که مانند آن در خودِ توست عيب بشماري. أکبَرُ العَيب أن تَعيبَ مَا فِيکَ مِثلُهُ (جهاد النفس ح 336) |
|
هر مقداري که بتوان بر آن اکتفا نمود کافي است کُلَ مُقتَصَر عَلَيهِ کاف. (جهاد النفس ح 635) |
|
خوشا به حال کسيکه بياد معاد باشد . و براي روز حساب عمل کند و بمقدار کفايت قناعت نمايد . و از خدا راضي باشد. طوبي لمن ذکر المعاد ، و عمل للحساب ، وقنع بالکفاف ، و رضي عن الله (نهج البلاغه) |
|
بترس [از خدا] بترس، به خدا سوگند آنقدر پرده پوشي کرده که گوئي آمرزيده است. الحَذَر الحَذَر فَوالله لَقَد سَتَر ، حَتّي کَاّنَه قَد غَفَر (نهج البلاغه) |
|
داوري در حق افراد مورد اطمينان با تکيه بر گمان از عدالت دور است. ليس من العدل القضاء علي الثقه بالظن ( نهج البلاغه ) |
|
هيچ شفاعت کننده اي پيروزمندتر از توبه نيست. لَا شَفيعَ اَنجَحُ مِنَ التَّوبَه ( جهاد النفس، ح 460 ) |
|
معده سراى دردهاست و پرهيز، بهترين درمان. هر بدنى را به همان كه خو مىگيرد، عادت دهيد. با پرخورى، تندرستى نخواهد بود المَعِدَةُ بَيتُ الاَْدواءِ وَ الحِميَةُ رَأسُ الدَّواءِ، وَ عَوِّد كُلَّ بَدَنٍ مَا اعتادَ. لا صِحَّةَ مَعَ النَّهَمِ تاريخ دمشق، ج 60، ص 325. |
|
هرگاه جوان را توبيخ كردى ، برخى خطاهاى او را ناديده بگير، تا توبيخ تو، او را به مقابله وادار نسازد اِذا عاتَبتَ الحَدَثَ فَاترُك لَهُ مَوضِعا مِن ذَ نبِهِ لِئَلاّ يَحمِلَهُ الاخراجُ عَلَى المُكابَرَةِ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 20، ص 333، ح 819 |
|
هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است ظَـلَمَ الحَقَّ مَن نَصَرَ الباطِلَ غررالحكم، ح 6041 |
|
هر كس مىخواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود بايد گره از كار گرفتارى باز كند. مَن أَرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ وَأَن تُكشَفَ كُربَتُهُ فَليُفَرِّج عَن مُعسِرٍ؛ نهج الفصاحه ح2961 |
|
روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزههاست. صومُ النَّفسِ عَن لَذّاتِ الدُّنيا اَنفَعُ الصّيام غرر الحكم، ج 1 ص 416 ح 64 |
|
روزه پرهيز از حرامها است همچنانكه شخص از خوردنى و نوشيدنى پرهيز مىكند. اَلصّيامُ اِجتِنابُ المَحارِم كَما يَمتَنِعُ الرَّجُل مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّراب. بحار ج 93 ص 249 |
|
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است. صومُ القَلبِ خَيرٌ مِن صيامِ الِّلسان وَ صومُ الِّلسانِ خَيرٌ مِن صيامِ البَطن. غرر الحكم، ج 1، ص 417، ح 80 |
|
چه بسا روزهدارى كه از روزهاش جز گرسنگى و تشنگى بهرهاى ندارد و چه بسا شب زندهدارى كه از نمازش جز بيخوابى و سختى سودى نمىبرد كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و الظما و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء نهج البلاغه، حكمت 145 |
|
و درود خدا بر او ، فرمود : نخستين پاداش بردبار از بردبارى اش آن كه مردم در برابر نادان ، پشتيبان او خواهند بود أَوَّلُ عِوَضِ الحَلِيمِ مِن حِلمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنصَارُهُ عَلَى الجَاهِلِ نهج البلاغه، حكمت 206 |
|
از كسانى مباش كه بىعمل، به آخرت اميد دارند... از گناه باز مىدارند، اما خود باز نمىايستند، به كارهايى فرمان مىدهند كه خود انجام نمىدهند لا تَـكُن مِمَّن يَرجُو الاآخِرَةَ بِغَيرِ العَمَلِ... يَنهى وَ لا يَنتَهى وَ يَامُرُ بِما لا يَاتى... نهج البلاغه، از حكمت 150 |
|
تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الاستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصيرُ عَنِ الاستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ نهج البلاغه، حكمت 347 |
|
بهترينِ ادبها آن است كه تو را از حرامها باز دارد اَحسَنُ الآْدابِ ما كَفَّكَ عَنِ المَحارِمِ معدن الجواهر، ص 59 |
|
زبان تربيت نشده ، درنده اى است که اگر رهايش کنى مى گزد. اللِّسَانُ سَبُعٌ إِن خُلِّي عَنهُ عَقَرَ . (نهج البلاغه، حکمت60) |
|
آبروى خود را هدف تير گفتار هر گويندهاى نساز لا تَجعَل عِرضَک غَرَضاً لِقَولِ کلِّ قائِلِ (غررالحکم و دررالکلم، ح 10304) |
|
يارى رساندن به ستمديده فرياد خواه و شاد کردن غمناک، از کفّارههاى گناهان بزرگ است. مِن کفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ: اِغاثَةُ المَلهوفِ وَ التَّنفيسُ عَنِ المَکروبِ (نهج اليلاغه حکمت 24) |
|
مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد. لا يؤنِسَنَّک اِلاَّ الحَقُّ وَ لا يوحِشَنَّک اِلاَّ الباطِلُ (نهج البلاغه، از خطبه 130 ) |
|
شادى مؤمن در چهره اوست ، قدرت وى در دينش، و اندوه او در دلش إِنَّ بِشرَ المُؤمِنِ فِي وَجهِهِ ، وَ قُوَّتَهُ فِي دينِهِ وَ حُزنَهُ فِي قَلبِهِ (ميزان الحکمه، ح 1721) |
|
ايمان خود را با صدقه دادن و اموالتان را با زکات دادن نگاهداريد، و امواج بلا را با دعا از خود برانيد. سُوسُوا إِيمَانَکم بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَموَالَکم بِالزَّکاةِ وَ ادفَعُوا أَموَاجَ البَلَاءِ بِالدُّعَاءِ . (نهج البلاغه – حکمت 146 ) |
|
خردمند ، کسى است که تجربهها پندش دهد . اِنَّمَا العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ کنزالفوائد، ص 87 |
|
انصاف، ميه آسيش است. اَلاِنصافُ راحَةٌ (غررالحکم، ح 16) |
|
نـادانى، ميـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است. اَلجَهلُ مُميتُ الاَحياءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ (غررالحکم، ح 1464) |
|
راز خود را به کسي که امانتدار نيست، مسپار. لاتُودِعَنَّ سِرَّکَ مَن لا أمانَةَ لَهُ. غررالحکم و دررالکلم، ح 1066 |
|
دوستدار حقيقي تو کسي است که از تو چاپلوسي نميکند و ستايشگر واقعي تو آنکه تو را از [ستايشهايش دربار? تو] باخبر نميکند. إنَّما يُحِبُّکَ مَن لا يَتَمَلََّقُکَ، وَيُثني عَلَيکَ مَن لا يُسمِعُکَ. غررالحکم و دررالکلم، ح 7119 |
|
بي رغبتى به دنيا، بزرگترين آسيش است. اَلزُّهدُ فِى الدُّنيا الراحَةُ العُظمى غررالحکم و دررالکلم، ح 1316 |
|
حق با شخصيتها شناخته نميشود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي. إِنَّ الحَقَّ لا يعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ. روضة الواعظين، ص 31 |
|
بهترين دوستانت، کسى است که با راستگويي اش تو را به راستگويى دعوت کند و با اعمال نيک خود، تو را به انجام اعمال خوب برانگيزد. خَيرُ اِخوانِک مَن دَعاک اِلى صِدقِ المَقالِ بِصِدقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَک اِلى اَفضَلِ الاَعمالِ بِحُسنِ اَعمالِهِ غررالحکم، ح 5022 |
|
در فراز و نشيبهاي روزگار، گوهر مردان شناخته ميشود. فِي تَقَلُّبِ الأحوَالِ عُلِمَ جَوَاهِرُ الرِّجَالِ. نهج البلاغه، حکمت 208 |
|
درباره آيه سهم خود را از دنيا فراموش مکن : [يعنى] سلامتى ، توانايى ، فرصت ، جوانى و شادابى ات را فراموش مکن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى في قَولِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «وَ لاَ تَنسَ نَصيبَک مِنَ الدُّنيا» : لا تَنسَ صِحَّتَک وَ قُوَّتَک وَ فَراغَک وَ شَبابَک وَ نَشاطَک اَن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ قصص ، آيه 77 ؛ امالى صدوق ، ص 299، ح 336 |
|
پيروزي در پرتو تدبير و احتياط است و تدبير و احتياط به تفکر است و تفکر صحيح به نگهداري اسرار است. الظَفَرَ بالحَزمِ ، وَ الحَزمِ بِاجالَه الرَايَ، وَ الرَاي بتَحصينِ الاَسرارِ (نهج البلاغه) |
|
دلها مانند بدنها خسته ميشوند پس (براي رفع خستگي آنها) حکمتهاي تازه بجوييد. إنَّ هذِِهِ القُلوبَ تَمَلُُّّ کما تَمَلُّ الأبدانُ فَابتَغوا لَها طَرائِفَ الحِکمِ. (نهج البلاغة، حکمت91) |
|
مستمند فرستاده خدا است . کسيکه از او دريغ دارد از خدا دريغ داشته و کسيکه به او عطا و بخشش کند بخدا عطا کرده. إنَّ المِسکين رَسولُ اللهِ، فَمَن مَنِعَهُ فَقَد مَنَع اللهُ ، و مَن أعطاءُ فَقَد اَعطي الله. (نهج البلاغة) |
|
سلامت بدن نشانه کمي حسد است صِحَّه الجَسَدِ مِن قِلّه الحَسَدي (جهاد با نفس، ح 553) |
|
تقواي خدا را پيشه کن تقوايي اگر چه کم و بين خود و خدايت پرده اي قرار ده اگر چه نازک اِتَّقِ الله بَعضَ التُّقي و اِن قَلَّ وَ اجعَل بَينَکَ وَ بَينَ الله سِتراً وَ اِن رَقَّي (جهاد با نفس، ح 183) |
|
نهايت خشنودى خداوند از بندگانش و خواسته او از آفريدگانش تقواست، پس تقوا از خداوندى بكنيد كه اگر پنهان كنيد مىداند و اگر آشكار سازيد مىنويسد اِنَّ التَّقوى مُنتَهى رِضَى اللّهِ مِن عِبادِهِ وَحاجَتُهُ مِن خَلقِهِ فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذى اِن اَسرَرتُم عَلِمَهُ وَاِن اَعلَنتُم كَتَبَهُ كنزالعمال 10/143/28731 |
|
توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّهِ نَجاةً مِن كُلِّ سوءٍ وَحِرْزٌ مِن كُلِّ عَدُوٍّ بحارالأنوار 78/79/56 |
|
تقواپيشه براى انجام هر كار خيرى سبقت مىگيرد. اَلتَّقِىُّ سابِقٌ اِلى كُلِّ خَيرٍ نهج الفصاحه ح 781 |
|
هر كس نيّتش خوب باشد، توفيق ياريش خواهد نمود. مَن حَسُنَت نيَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوفيقُ غررالحكم 5/462/9186 |
|
نيّت خوب، برخاسته از سلامت درون است. حُسنُ النِّيَّةِ مِن سَلامَةِ الطَّويَّةِ التوحيد ص63 |
|
راستگو، با راستگويى خود به همان مى رسد كه دروغگو با حيله گرى خود. يَبلُغُ الصّادِقَ بصِدقِهِ ما يَبلُغُهُ الكاذِبَ باحتيالِهِ غررالحكم، ج 6، ص 471، ح 11006. |
|
هر كس به عدالت رفتار كند، خداوند حكومتش را حفظ خواهد كرد. مَن عَمِلَ بِالْعَدلِ حَصَّنَ اللّهُ مُلكَهُ غررالحكم، ج5، ح 8722 |
|
مؤثّرترين وسيله جلب رحمت خدا اين است كه خيرخواه همه مردم باشى. أَبلَغُ ماتَستَدِرُّ بِهِ الرَّحمَةَ أَن تُضمِرَ لِجَميعِ النّاسِ الرَّحمَةَ غرر الحكم ، ص 212 |
|
هرگاه نيت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مىآيد. اِذا فَسَدَتِ النِّـيَّةُ وَقَعَتِ البَليَّةُ غررالحكم، ح 4021 |
|
نقش صبر در كارها همانند نقش سر در بدن است؛ همچنان كه اگر سر از بدن جدا شود، بدن از بين مىرود، صبر نيز هرگاه همراه كارها نباشد، كارها تباه مىگردند. اَلصَّبْرُ فِى الاُْمورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ، فَاِذا فارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ اِذا فارَقَ الصَّبْرُ الاُْمورَ فَسَدَتِ الاُْمورُ كافى، ج 2، ص 90، ح 9 |
|
در کار آخرت باش تا دنيا ذليلانه به تو رو آورد خَلَيک بِالآخِرَةِ تَأتِک الدُّنيا صاغِرَةً غررالحکم و دررالکلم، ح 6080 |
|
پايداري دولتها به برپا داشتن راه و رسم دادگري است ثُباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ غررالحکم و دررالکلم، ح 4715 |
|
با علما معاشرت کن تا علمت زياد، ادبت نيکو و جانت پاک شود. جالِس العُلَماءَ يزدَد عِلمُک وَ يحسُن اَدَبُک وتَزک نَفسُک مطالب السؤول، ص 49 |
|
دانش کسب کنيد تا به شما زندگى (و بالندگى) بخشد اِکتَسِبُوا العِلمَ يکسِبکمُ الحَياةَ غررالحکم و دررالکلم، ح 2486 |
|
خِردهاى خود را خطاپذير بدانيد، كه بسا اعتماد كردن به آن ، خطا باشد اِتَّهِمُوا عُقُولَكُم فَإنَّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يكُونُ الخَطاءُ ميزان الحكمة، ح 6842 |
|
روزه دل ، انديشيدن به گناهان ، برتر است از روزه شكم ؛ يعنى غذا خوردن صِيامُ القَلبِ عَنِ الفِكرِ فِي الآثامِ أفضَلُ مِن صِيامِ البَطنِ عَنِ الطَّعامِ ميزان الحكمه ، ح 10948 |
|
هر که نيت خود را خالص گرداند، از پستي دور ماند مَن أخلَصَ النِيةَ تَنَزَّهَ عَنِ الدَّنِيةِي (غرر الحکم و درر الکلم، ح2678) |
|
اجل به عنوان نگهبان براي آدمي کافي است کَفي بِالاَجَلِ حارِساً (جهاد با نفس، ح 78) |
|
قلب شخص نادان در زبان اوست و زبان شخص خردمند در قلب اوست قَلبُ الأحمَق ِ في لِسَانِهِ وَ لِسَانُ العَاقِل ِ في قَلبهِي (جهاد با نفس، ح 310) |
|
سخت ترين گناهان، گناهي است که انجام دهنده ي آن، آن را ناچيز بشمارد اَشَّدُ الذّنُوبِ مَا استَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ (جهاد با نفس، ح 398) |
|
آن مدّت عمري که خداوند براي فرزند آدم جاي عذر و بهانه باقي گذارده شست سال است العُمُرُ الَّذي أعذَرَ الله فِيهِ إلَي ابن ادَمَ سِتُّونَ سَنَهي (جهاد با نفس، ح 873) |
|
همانا پشيماني از بدي آدمي را به سوي ترکِ بدي فرا مي خواند إنَّ النَّدمَ عَلَي الشَّرِّ يَدعو إلَي تَرکِهي (جهاد با نفس، ح 767) |
|
صبر کليد رسيدن است و کاميابي سرانجام کسي که صبر ميکند الصَّبرُ مِفتاحُ الدَّرک وَ النُّجحُ عُقبَي مَن صَبَرَي (بحارالأنوار، ج75، ص45) |